مهم نبود که چه اتفاقی می خواهد بیفتد فقط می خواستم از او و همسر برادرش انتقام بگیرم.
افسوس که نمی دانستم با این ندانم کاری سرنوشتم را تباه خواهم کرد و کارم به اینجا کشیده خواهد شد.
زن جوان قطرات اشک را از روی صورتش پاک کرد و با صدایی بغض گرفته در دایره اجتماعی کلانتری خواجه ربیع مشهد گفت: 2 سال است که ازدواج کرده ام و پنج ماه دیگر فرزندم را به دنیا خواهم آورد.
من و حامد زندگی مان را با عشق شروع کردیم وحتی همسر برادر شوهرم رابط بین ما بود تا بیشتر همدیگر را بشناسیم.
ما روزهای اول مشکل خاصی نداشتیم اما محبت های حامد به همسر برادرش باعث شد تا حسودی ام بشود و مدام به او گیر می دادم که چرا این قدر به زن برادرت احترام می گذاری و ...!
همسرم که نسبت به این رفتارم حساس شده بود بنای لج بازی گذاشت و بیشتر از قبل به مریم محبت می کرد.
جاری ام نیز که متوجه شده بود من حسودی می کنم برخوردی نشان می داد تا مرا بیشتر عذاب بدهد .
در این شرایط احساس تنهایی عجیبی می کردم و دچار افسردگی شده بودم. نمی دانم چرا فکر احمقانه ای به سرم زد و تصمیم گرفتم از حامد و همسر برادرش انتقام سختی بگیرم.
متاسفانه من با برادر مریم که از روز اول نگاه شیطانی داشت به صورت تلفنی و پیامک بازی رابطه ای مخفیانه برقرار کردم. چند ماه از این ماجرا گذشت و شوهرم که به حرکات و رفتارم مشکوک شده بود توجه بیشتری نسبت به من نشان می داد .
با محبت های حامد به رابطه ام با برادر جاری ام پایان دادم اما او دست بردار نبود و مدام تهدیدم می کرد که اگر با اوقطع رابطه کنم سی دی ضبط شده گفتگوهای تلفنی و پیامک های مان را به خانواده شوهرم نشان خواهد داد.
زن جوان افزود: من نمی دانستم چکار کنم و حتی طلاهایم را به برادر مریم دادم تا همه چیز را فراموش کند. اما فایده ای نداشت و او هم چنان برایم ایجاد مزاحمت می کرد.
دیروز با او تماس گرفتم و با گریه و التماس گفتم که من باردار هستم و خواهش کردم که پای خودش را از زندگی ام کنار بکشد .
اما شوهرم که از سر کار به خانه برگشته بود ناگهان به داخل اتاق آمد وگوشی تلفن را از دستم گرفت. برادر جاری ام از ترس گوشی را بلافاصله قطع کرد اما حامد وقتی حافظه تلفن را بررسی کرد متوجه شد که با چه کسی صحبت می کردم.
او مرابا عصبانیت مرا از خانه بیرون کرد وبا این تصور که مریم از این رابطه خبر دارد موضوع را به برادرخود اطلاع داد. به خاطر این مسئله درگیری شدیدی در خانواده پدر شوهرم و خانواده جاری ام به وجود آمدو شوهر مریم نیز او را از خانه بیرون کرده است.
نمی دانم با این آبرو ریزی که به بار آمده چه خاکی بر سرم بریزم و شوهرم با تهمت های ناروا می گوید بهتر است هر چه زودتر بچه ات را سقط کنی و ... !
من از زن و شوهر های جوان خواهش می کنم قدر زندگی خود را بدانند و با هم رفیق باشند تا دچار مشکل نشوند.